جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

دانه های اناری که مثل گذشته نیستند

مثل گذشته نمیتوانند زیر دندان های بابا و مامان بالا و پایین روند. 

شاید هسته ی دانه های انار بزرگ تر شده.

یا شاید بابا و مامان پیر شدند برای خوردن انار های دون شده که فقط میتوانند مثل دستگاه آب هویج گیری آب انار را بمکند و تفاله اش را بیرون بریزند. 

برای دیدن پیر شدن مامان، باباها لازم نیست خطوط چروک صورتشان را دنبال کنیم یا لک دار شدن پوست دست هایشان را ببینیم یا چین افتادن کنار چشم هایشان یا آویزان شدن پوست بازویشان... 

کافیست انار خوردنشان را ببینیم. 

نظرات 14 + ارسال نظر
میثاق چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 17:42

بعله جوون

از این ورا؟!

ته تغاری چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 18:06 http://ssmall.blogsky.com/

چه خوب گفتی ...

روشنا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 19:32 http://bichoun.blogsky.com/

آخی...

آره دیگه. میگذره بعد یهو میبینیم ااااا

ﺑﺸﺮا پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 06:15 http://biparvaa.blogsky.com


ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﮕﻲ ....ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﺴﺖ...

آره...
خیلی. بعضیاش به چشم نمیاد.

امیر پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 12:06 http://arfin22.blogfa.com/

سلام خوب مینویسی...خوب هم مثالاتو جور میکنی...افتخار بده به ماهم سری بزن...

سلام. لطف دارین

فرفری پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 15:31

چه غمگین....

حالا زوده بفهمی...

دوشیزه سین پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 18:00 http://gandomjoon.blogfa.com

خیلی بدم میاد از این که بفهمم مامان و بابام پیر شدن...
خیلی سخته

آره مخصوصا این که برای آدم همیشه مامان باباش تو یه سنی میمونن. وقتی میفهمه ااااا بابام تقریبا نیم قرنشه اینجوری میشه :

احســــاس پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 21:20 http://ht85zm89.blogfa.com

با این حساب فکر کنم من یه هفتاد هشتاد سالی عمر دارم!!!
آخه منم تفاله انارُ میدم بیرون!
انار خوردنِ منم بسی دیدنیست!!!!

سلام ننه! یه وخ زانو درد نگیری تا اینجا اومدی؟؟
پیر پیری جون

کوه یخی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 00:19 http://koheyakhi.mihanblog.com

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.

این مطلبو از نت خوندم تقدییم به شما، شمارو با افتخار لینک کردم....فعلا

خیلی ممنون
واقعا زیبا بود .

خواهرشوهر جمعه 1 آذر 1392 ساعت 01:36 http://harfayekhaharshohari.blogfa.com

خدا حفظشون کنه

هم چنین پدر ،مادر شما رو

کوه یخی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 11:15 http://koheyakhi.mihanblog.com

ساسا شنبه 2 آذر 1392 ساعت 09:00 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

یعنی وقتی میبینم ذره ذره وجودشون رو پای ما ریختن دلم خون میشه. عاشقشونم.

ذره بودیم الان شدیم غول!!
حالا اونا شدن یه ذره!
خدا همه پدر مادرا رو حفظ کنه

باران پاییزی شنبه 2 آذر 1392 ساعت 11:44 http://baranpaiezi.blogsky.com

عزیزم فقط در مورد این پست می تونم بگم خدا سایه ی پدر و مادرت رو رو ست نگه داره و برات حفظشون کنه

خیلی گلی.
البته مامانم گفت ریحان الان دوستات فکر میکنن من خیلی پیرماااا!!!
ولی دانشجو مملکت

احســــاس شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:15 http://ht85zm89.blogfa.com

پیر خودتی بچه پررو!!!!
حالا من یه چیزی گفتم تو باید دنبالشو بگیری!؟؟!؟!
آدم به بزرگترش بی احترامی میکنه؟!؟!هاااااااااااان؟؟؟؟
دیگه تکرار نشه ها!!!
من معدم تاراحتِ...نمیتونم دونه ی انارُ بخورم...
حالا بزنم از وسط دو شقت کنم؟!
برو...بروووووووووو.....برو از خدا بترس.
عزت زیاد

اوخ!! نزززززن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.