دلم تنگ شده براى روز هایى که صفحه ى وبلاگم رو باز میکردم و خیلى ساده مینوشتم امروز رفتم فلان جا بعدش اینجورى شد و این حرفو زدم و اینجورى شنیدم و ...تازه اول هر پستم یک سلام علیک داش مشتى و لوتى حواله مخاطب میکردم که فقط خودم بودم و خودم و یکى دو نفر دیگه!
به یاد اون روز ها سلااا ملکم دااچ
علیـــــــــــــــــــــک آبچی
احوالاتت چطوره؟
منم خیی دلم برای وبلاگ قبلیت تنگیده!
اینجا احساسات و حرفایی که رد و بدل میشه خیلی محدوده!
سلوم!!احوالات رو به خوب است
خودمم تنگیده دلم.هى بگم فلان فلان شده !!مخصوصا که فرصت نداریم از هم خبر بگیریم
آخیییییی توم که احساساتی شدی ریحونی؟؟؟؟
به من میگی ؟
هر وقت خواستم یه تپه رو بغل کنم حرفتو قبول میکنم
میکنی به همین زودییییییی
من کلا از وختی با تو دوست شدم این ریختی شدم
از اون روز کذایی توی بی آر تی...
بى ار تى رو یادم ننداز خواهشا!
خداایا؟؟
من تپه ننیخواااام
ریختت که خوبه!ولى من تا جایى که یادمه احساسات به خرج نمیدم!!تو رفتى کلاساى متفرقه
نه بابا ربطی به خرج احساسات نداره از بعد خل و چل زدن میگم!!!