جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

بچه ها هم بچه هاى قدیم

موقعى که بچه(تر) بودم ،اندازه ى همین گودزیلاهاى این دوره ،تمام دل مشغولیم یک چیز بود و بس!

شیطون ،همین که زیاد تو جلدم میرفت فحش بهش بدم ناراحت میشه یا حرف خوب بزنم؟

اگر فحشش بدهم که مسلما دوست داره من حرف بد بزنم پس حرصس در نمیاد، وقتى حرف خوب خوب بزنم چون خوبى ها رو دوست نداره هى سرش رو میکوبه به دیوار که نگوو نگوو نمیخوام بشنوم!ولى تو کتمم نمیرفت که قربون صدقه ى شیطون برم بلکه ناراحت شه .معظل عظیمى بود!


این دوره مصادف بود با سن برادرم که مشغول پژوهش درباره حضرت على و بروسلى بود که کدوم قوى ترند.

بعله ما خانوادگى ذهن مشغولى هاى خاص خودمان را داریم!


پ.ن: 

صبح فردا دوباره دانشگاه میشود شروع 

مکن اى صبح طلوع ، مکن اى صبح طلوع :-(

صبح فردا همگى توى کلاسا هستیم

مکن اى صبح طلوع :-((

نظرات 9 + ارسال نظر
پرنسس شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 00:27 http://www.myprince90.blogfa.com

: )

خوش اومدى

مسئول تدارکات شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 00:50

لازم نیست کسی واسه عاطفه بمیره..... من میرم می میرم که همتون با هم راحت شید...
اگه عاطفه از غصه دق کرد....دور از جونش.....پای خودتون
متنتم خیلی قشنگ بود....مخصوصا اونی که درباره حضرت زهرا بود عالی بود

اى واى!دیدى عکسا رو ایمیل نکردم باز؟؟الان سارا میاد میگه باراک بمییرره
نه مهههر تو نمیر ،اون قیافه ى افسردت هم بد نیس گاهى ببینیمش

صدیقه (ایران دخت) شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 01:25 http://dokhteiran.blogsky.com

خیلی با نمکی دختر... عاشق این طرز فکر بچگانه م... پر از معصومیته
کاشکی منم فردا میرفتم دانشگاه :(
البته حستو درک میکنماااا... 5 سال گذشته حال و هوای تورو داشتم و ناراحت بودم ولی الان عجیب دلم کلاس و درس دانشگاه میخواد


هیشکى قدر منو نمیدوونه
واسه رفتن به دانشگاه هیچ وقت دیر نیستاااا
مثلا یکیش مامان من!پاشد رفت
یکى بیاد منو درک کنه فردا 5صبح!!فقط به عشق جوجه کباب ظهر دارم میررم

فرفری شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 02:43

من به چه عشقی برم؟؟
پیک نوروزیمم حل نکردم!!!!!(منظورم انجام دوتا پروژه بود!!)

به عشق خودت!!
فدا کلت

احســــاس شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 11:11

دیووووونه مردم از خنده!!!
ذهن مشغولی های خودت و خونوادت توی حلقم!!!
هم متنت باحال بود هم پی نوشتت!

سلام عرض شد بر ریحانه خانوم گل!
چطوری؟ چه خبر؟عید خوش گذشت؟خواستگار جدید نداشتی عایا؟
منم فردا کلاس دارم اصلا حوصلشو ندارم!

اا؟؟ذهن مشغولیام تفى شد

سلااام گل خانوم احساس کى بریم بیرون؟
خوب.سلامتى.اوهوم.اوهوم
من قصد ادامه تحصیل دارم گفته باشم بیخودى دلتو صابون نزن به این زودیا زیر بار شیرینى دادن نمیرم

serek شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 14:59 http://shakh-ravan.blogsky.com

ریخی پست منو دیدی ؟
چرا ما انقد شبیه هم فک میکنیم؟چک کردم بارها تو یه موضوع گذاشتیم....مثل الان که هرر دو خانوادگی توصیف کردیم....
کطافط
ای مریم خفه نشده چرا وبلاگ من نمیای بیشور ...اگهحرفی داری بیا به خودم بگو خاعن!!! اگه من دیگه نظراتتو تایید کردم؟ باراک بمیره اگه تایید کنم.آدرسم نمیذارم فقط میخوام بیای...

دوست عزیز نظر شما به علت داشتن مطالب غیر آموزشى و فحش و فحش کارى در معرض نابودى است.لطفا دقت نمایید تا بنده مجبور به سانسور نشوم
ببیین وقتى منو تو ذهنى هم میتونیم غیىت کنیم دیگه این چیزا که مالى نیس!!

serek شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 23:30

ببین به لطف بلاگ اسکای تو بخواهی هم نمیتوانی ما را سانسور کنی از این بابت خیالم تخته ...
غیبت ذهنیه رو هستم ...

اره میبینى نمیشه دستکارى کرد؟؟؟
غیبت نکن

احســــاس دوشنبه 18 فروردین 1393 ساعت 13:26

خعلی خب بابا خسیس کی ازت شیرینی خواست؟!؟!؟!
همون که یه کور و کچلی پیدا شه تورو بگیره برای ما بهترین شیرینیه!!!
در مورد بیرونم که قرار شد مصطفی بزنگه به همسر فرناز و باهم هماهنگ کنن...

خب خیالم راحت شد!مشکلم فقط شیرینى بود
اقاى من چى پ؟
شما برنامتون رو بذارین حالا

احســــاس سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 12:19

ریحانه میزنم دک و پوزتو میارم پایینااااااا
واسه من کلاس میذاره حالا
بچه پررو

وااااا .من که میگم بازم خودمون بریم فقط!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.