جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

خیال پردازى با علائم نگارشى

شباهتى که هر کسى با علائم نگارشى دارد میتواند نشان دهنده ى یک نوع شخصیت باشد.مثلا کسى که توى نوشتن حتما از نقطه استفاده میکند به نظر من شخصیت قاطعى دارد،انتهاى کار برایش اهمیت دارد و براى آن وقت میگذارد.یا کسى که از ویوگول استفاده میکند به دیگران خیلى اهمیت میدهد ،یعنى به مخاطبش احترام میگذارد چون برایش مهم است که منظورش همان طور که میخواهد برداشت شود مثالش میشود این : بخشش،لازم نیست اعدامش کنید / بخشش لازم نیست اعدامش کنید.

یا کسى که از ویرگول نقطه استفاده میکند اصولا آدم با کلاسى است! یا شاید هم میخواهد بگوید من متفاوت هستم چون هیچ کسی از این علامت؛ استفاده نمیکند ولى من بلدم .

شخصیت من بیشتر به علامت تعجب و سه نقطه شبیه است.

سه نقطه بعد از حرفایم، که بگویم هر چه گفتم منظورم چیز دیگریست باز !

پیرهن گمگشته باز آید به دکمه غم مخور

حکایتم شده حکایت اون کسى که اول دکمه را خریده حالا دنبال دوخت پیراهن است.

من هم اسم ماشین آیندیمان را انتخاب کردم،منظورم ماشین آینده ى من و همسر نیامده است.البته نمیدانم اگر بیاید ماشین دارد یا ندارد یا بعدن ها میخواهد بخرد یا نه, من کارى که از دستم بر مى آمد را انجام دادم !

البته میدانم کار درستى نکرده ام...

بدون مشورت با "او"ى نیامده کار خود سرانه اى کردم و خودم را یک معذرت خواهى بدهکار کردم!



جداى از شوخى،خیلى از کارهاى ما نمونه ى کامل از دکمه هایى است که منتظر پیراهن نشسته اند.زندگى اى که با اگر ها و شاید ها میچرخد خاصیتش این است.

بر گرفته از غذا

کاشکى مثل وقت هایى که  غذاهاى خوشمزه با طعم هاى متفاوت میخوریم و تا نیم ساعت بوى آن غذا در دهنمان حبس میشود و هنگام برخورد با کسى وقتى مشغول صحبت هستیم بوى غذاى حبس شده حکایت از خوردن قرمه سبزى و قیمه و دلمه و سوسیس و زرشک پلو و ماکارانى و سیرابی ! و  ...میکند و عالم و آدم را متوجه میکند,بعضى رفتارهایمان هم بو داشت!

یا بهتر است این طور  بگویم همان طور که آدامس ها با طعم بندى هاى مختلف انار و سیب و انگور و هلو و موز و نعنا و دارچین و نسکافه و هندونه وجود دارد و زمان جویدنش احساس همان طعم را ،هم خودمان هم اطرافیانمان حس میکنیم ,رفتار هاى آدمیزاد هم بوها و طعم هاى مخصوص خودش را داشت تا هم خودمان هم اطرافیانمان متوجه میشدیم.

مثلا اگر دروغ گفتن ,تهمت زدن,غیبت کردن,توهین کردن,سخن چینى کردن,فحش دادن و ... بوهاى مخصوص به خودش را داشت.آن وقت اگر کسى بهمان دروغ میگفت دهنش بوى گند دروغ را میگرفت.

مثل همان وقتى که قرمه سبزى نوش جان کرده و دهنش از چند مترى بوى قرمه را یدک میکشد ,بدون این که خودش به احدى بگوید آآآآآى مردم من قرمه سبزى خوردم,همه میفهمیدند.

کاشکى رفتار هاى ما مانند غذا یا آدامس بو دار بود.



مصداق نوشت:

+ میدونی ، من تو رو خیــــلی دوست دارم قد تــــموم دنیا...

_ داری دروغ میگی ! 

+ نـــ...ه ! واسه چی اینجوری فکر میکنی؟ هوم؟

_ آخه دهنت بو و طعم دروغ میده !



ایستگاه نارنیا

کی فکرش را میکرد همان کمد شگفت انگیز "نارنیا" یک روز مثل تمام آرزو ها به حقیقت برسد؟ 

همیشه دوست داشتم مثل فیلم "نارنیا "یک کمد لباس شگفت انگیز  داشته باشم، کمدی پر از لباس کهاز این ور تا اون ورش دو دنیای متفاوت وجود داشته باشه. امروز آن کمد شگفت انگیز را کشف کردم.فرق چندانی با هم ندارند.عام المنفعه است و همه جا یافت میشود. مترو را میگویم .

اگر به یقه ی آدم ها یک چوب لباسی بزنیم و هر واگن را کمدی از لباس تصور کنیم، مترو میشود همان نارنیا! 

هنگام ورود کافیست چندی از لباس ها را جا به جا کنی. البته گاهی جا به جا کردن لباس ها وقت گیر است.

و باز هنگام خروج تعداد بیشتری از لباس ها را کنار بزنی تا به آن دنیای دیگر برسی.[گاهی هم باید لباس ها را هُل داد!]

جنس دنیای ورود و خروج متفاوت است. آدم های این دنیا و آن دنیا با هم خیلی فرق دارند. از چیزی که می پوشند تا چیز هایی که توی سرشان میگذرد از دغدغه هایشان، مرامشان، اعتقاداتشان،نگاهشان با هم فرق دارند.جنس هوایش هم همین طور... یکهو می آیی بیرون، میبینی این دنیا دارد باران می آید.در حالی که آن دنیا آفتابی بود. یا یک دنیای دیگر پیش قدم شده است برای میزبانی از دونه های برف.یا یک دنیای دیگر خشک و برهوت است.

مثل همین امروز که با هوای بارانی دنیای دیگر مواجه شدم نه خودم آمادگی اش را داشتم نه کفش های کتانی پارچه ایم !




پی نوشت:وقتی دوستی پیدا میکنیم وارد دنیای او میشویم، دنیایی که گاه آفتابی گاه ابری گاه بارانی گاه طوفانی گاه برفی است. وقتی قبول میکنیم وارد دنیای کسی دیگر بشویم، باید دنیایش شویم تا بفهمیم در دنیایش چه میگذرد، بعضی اوقات باید نفهمیده درکش کرد.با خوب و بدش کنار آمد .و اگر آن دنیا را نخواستیم و قصد ترکش را داشتیم پسماندهای بودنمان را روی دوش خودمان بیندازیم تا دنیایش پاک بماند. 

نارنیای کشف شده ی من ارزش تکنولوژی ندارد .

ولی یک دنیا حرف دارد.