جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

بچه ها هم بچه هاى قدیم

موقعى که بچه(تر) بودم ،اندازه ى همین گودزیلاهاى این دوره ،تمام دل مشغولیم یک چیز بود و بس!

شیطون ،همین که زیاد تو جلدم میرفت فحش بهش بدم ناراحت میشه یا حرف خوب بزنم؟

اگر فحشش بدهم که مسلما دوست داره من حرف بد بزنم پس حرصس در نمیاد، وقتى حرف خوب خوب بزنم چون خوبى ها رو دوست نداره هى سرش رو میکوبه به دیوار که نگوو نگوو نمیخوام بشنوم!ولى تو کتمم نمیرفت که قربون صدقه ى شیطون برم بلکه ناراحت شه .معظل عظیمى بود!


این دوره مصادف بود با سن برادرم که مشغول پژوهش درباره حضرت على و بروسلى بود که کدوم قوى ترند.

بعله ما خانوادگى ذهن مشغولى هاى خاص خودمان را داریم!


پ.ن: 

صبح فردا دوباره دانشگاه میشود شروع 

مکن اى صبح طلوع ، مکن اى صبح طلوع :-(

صبح فردا همگى توى کلاسا هستیم

مکن اى صبح طلوع :-((