جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

چگونه بمیریم

آدم است دیگر,گاهى دلش میخواهد مردنش را تصور کند .

1)توى وسیله ى نقلیه ى عمومى ,دارم روسرى ام را درست میکنم ،یک عدد سوزن ته گرد را به دندان هایم چفت کرده ام .از آن روز هاییست که جز سوزن چیزى براى بستن روسرى ام پیدا نکردم(مجبوورم میفهمى؟!)

ناگهان ... 2حادثه را باید از هم تفکیک کرد:

الف) در مترو : ناگهان...مترو ترمز میگیرد ,دست بغل دستى ام تا ارنج میرود تو دهنم ! سوزن در گلویم جا خشک میکند و ... الفاتحه !

ب) وسایل روى زمین اعم از تاکسى و اتوبوس و...  : ناگهان یک دست انداز جلویمان سبز میشود .این بار به طور طبیعى سوزن مذکور ...الفاتحه ! 



2) صداى زنگ تلفن خانه می آید، تلفن روى فکس است براى کار بابا.تا دو بوق فرصت دارم خودم را بهش برسانم .اتاق بغلى زیر کرسى تا گردن لم داده ام . خیز بر میدارم .سر پیچ(!) پایم سر میخورد با کله روى زمین پهن میشنوم... صداى ممتد بوق تلفن  و بوى حلوا فضا را پر میکند .


اللهم الرزقنا موت الخوشگل خواهشا !