جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

ما یه خواهرم نداریم موهاشو بکشیم کیف کنیم

ده سال پیش که زجه میزدم یه خواهر برادر گوگولى به جمعمون اضافه بشه هوارهایى شنیده میشد که "مگه از جونم سیر شدم؟مگه شما دو تا چه گلى به سرم زدین که یکى دیگه اضافه شه؟شماها واسه هفتاد پشتم بسید فلان و بهمان." الان همون هوار ها تبدیل شده به حسرت !

حالا مامان میگه "اگه برگردم به همون دوران حتما به حرفت گوش میکنم

اگر عقل الانمو داشتم ،تجربه ى الانو داشتم ...."

هى... این چیزا واسه ما خواهر برادر نشد که.

خاله میگفت یدونه نى نى هست خانواده اش نمیتونن از پس هزینه هاش بر بیان و خلاصه که قراره بره تو یه خانواده ى جدید.

ما  پیچیدم تو پر و پاچه ى خانواده که این نى نى رو روو هوا بزنید بیاریدش واسه خودمون ،جمعمون هم تکمیل میشه !

ولى مامان باز هم همون حرفاى ده سال پیش رو میزنه به علاوه چند تا دیگه روش! 

یاد یه آیه از قرآن افتادم که روز قیامت برمیگردیم به خدا میگیم جوون هر کى دوست دارى ما رو برگردون تو دنیا قول میدیم عمل صالح انجام بدیم .دیگه غلط اضافه نمیکنیم .بعد خدا جواب میده بیشین بینیم با !تو برگردى هم باز همون آشه و همون کاسه بیخودى صابون مالى نکن دلتو .

نمونه ى دنیاییش هم مامان من!