-
دعاگویتان هستیم :-)
چهارشنبه 28 اسفند 1392 18:50
بالاخره دعاهاى این ور اون ور استجابت شد و ما رو طلبید خیلى وقت بود چشم انتظارش بودم... بالاخره دریا ما رو طلبید ! پیش به سوى شمال کشور
-
چار شمبه سورى هسته اى حق مسلم ماااس
چهارشنبه 28 اسفند 1392 01:55
اگر امریکا میدانست در چهار شنبه سورى هاى این مملکت چه بمب هایى میترکد انقدر خودش را کوچک نمیکرد تا به خاطر چس مثقال(!)انرژى هسته اى پاى میز مذاکره بنشیند.والا حجت الاسلام و المسلمین و المسلمات ریحانه علیه اسلام تهران.
-
میروم تا بروم تا بدانى رفتم!
چهارشنبه 21 اسفند 1392 23:52
بى شک روزى که قرار باشد بنده از یک نفر دیگر در زندگى ام اجازه بابت انجام کارى را بگیرم ،آن روز ،روز جان کندن من است !اصلا اجازه را با کدام ج مینویسند؟!! همیشه یک عدد ساک آماده با تجهیزات گوشه کنار کمد یافت میشود تا جیم فنگ شویم براى سفر هاى دانشجویى !غرض از این پست فقط اطلاع رسانى بود براى سفرى دیگر !
-
عرفان هاى دست نیافتنى جودى
جمعه 16 اسفند 1392 01:54
به مرحله اى از عرفان عملى رسیده ام که شب ها اگر مسواک نزنم خوابم نمیبرد،جورى که احساس میکنم چند تا دونه کرم افتاده اند به جان دندان هایم و د بخور! اى کاش زود تر به این درجه و کرامت میرسیدم تا لازم نبود چند از دندان هایم تا خرخره پر شود..! مرحله ى جدید عرفان این است ،زمانى که احساس کردم همه جا را زرد متمایل به قهوه اى...
-
عنوان زیر لفظى میخواد
پنجشنبه 15 اسفند 1392 00:07
دلم تنگ شده براى روز هایى که صفحه ى وبلاگم رو باز میکردم و خیلى ساده مینوشتم امروز رفتم فلان جا بعدش اینجورى شد و این حرفو زدم و اینجورى شنیدم و ...تازه اول هر پستم یک سلام علیک داش مشتى و لوتى حواله مخاطب میکردم که فقط خودم بودم و خودم و یکى دو نفر دیگه! به یاد اون روز ها سلااا ملکم دااچ
-
خود کفایى بادمجان بم
شنبه 10 اسفند 1392 20:55
یک عالمه زور زده بودم توى این چند وقت به قدرى که زور دونى ام آسیب دید! ولى نشد که نشد . قضیه این است که جنس مؤنث به طور کلى کرم دارد مقدارى از وزن خود را مانند سنش همیشه پایین بیاورد.اصولا سن و سال و وزن هر چى کمتر باشد اعتماد به نفس بیشتر است .من نیز مستثنا نبوده و نیستم. بر آن شدم تا سه کیلو از وزن ناقابلم(!) را...
-
لپ هایم لو میدهد همه چیز را !
پنجشنبه 8 اسفند 1392 23:36
یکى از ویژگى هاى لپ هایم این است که شباهت عجیبى به آفتاب پرستان محترم دارد !زودى رنگ لباسم را میگیرد.به رنگ هاى بنفش ،گل بهى،صورتى،قرمز متغیر است . و این ویژگى بسیار بیریختم میکند خدا نصیب گرگ بیابان نکند ! پ.ن:پسر آفتاب مهتاب ندیده،ندیده بودیم که به حمد الله رویت شد.بسیار موجودات عجیبى هستند این گونه از پسران.حتما سر...
-
یک بى همتا
سهشنبه 6 اسفند 1392 20:28
اینجانب به همیار ،هم پا،هم درد، هم دست احتیاج ندارم،مادرم همه ى اینها را یک جا دارد!
-
اندر احوالات تفاوت هاى دختر و پسر
شنبه 3 اسفند 1392 00:46
تفاوت هایى که دختر و پسر دارند میتواند این هم باشد مثلا. سر سفره غذا نشسته ایم .طبق معمول یادمان رفته لیوان بگذاریم. "من -دختر خانواده"پارچ را بر میدارم سر میکشم ! عکس العمل خانواده: إ؟ چونت سوراخه !آب داره میاد! وقتى "على -پسر خانواده"این حرکت زشششت را انجام میدهد. عکس العمل خانواده مخصوصا من:...
-
بیشتر بدانید !
شنبه 26 بهمن 1392 23:42
مراحل تحقیقات بعد از خواستگارى: پرس و جو از دوستان و اقوام و فک و فامیل و همکار و هم دانشگاهى و هم کلاسى و در و همسایه و هفت پشت غریبه را بگذار لب کوزه آبش را بخور! پرس و جو از گوگل تنها و مطمئن ترین راه تحقیقات توى این دوره زمونه است! گوگل اعلام کرده " من چیزهایى را درباره ى شما میدانم که خود نمیدانید."...
-
بعد از سفر نوشت
شنبه 26 بهمن 1392 13:55
هیچ دستشویى اى،دستشوییه خونه ى خود آدم نمیشه!
-
چرا میگویند گربه شور کردى!
شنبه 26 بهمن 1392 10:15
آیا از تنهایى خود رنج میبرید؟ آیا به دنبال رفع تنهایى هستید؟ آیا...؟! چاره ى درد شما حمام است.بله حمام! کافیست خودتان را به آغوش ولرم و دلچسب آب بسپارید ،سیل زنگ و پیامک است که به شما هجوم مى آورد. تک تک دوستان و فامیل و همسایه و همکار و ...در زمان حمام شما را بسیار دوست میدارند چه کار واجبى داشته باشند چه نداشته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 بهمن 1392 20:00
توفیقتان شود یک هفته بدون هیچ هزینه اى با جمع دانشجویى مهمان امام رضا شوید مثل بنده هم به احدى خبر ندهید !
-
مفید و مختصر
شنبه 12 بهمن 1392 20:06
بعد از مشاهده ى نمرات و نگاهى گذرا به 15سال تحصیلى گذرانده ،میشود فقط گفت :" مخ ما از بچگى مغز نداشت! "
-
براى ما هم اتفاق میفتد.
چهارشنبه 9 بهمن 1392 12:42
دم دم هاى عید که میشود نگران میشوم. خیلى از خانواده ها ,عزیزانشون رو از دست میدهند .مثله بقیه ماه هاى سال.ولى عید فرق دارد. همه خوشحالند به جز عده اى ،البته عده اى زیاد. در حالى که ما میخندیم و ساعات عید دیدنى را با فیلم هاى نوروزى هماهنگ میکنیم و دستمان تا آرنج در آجیل خورى است و برنامه ى خوردن همه ى شیرینى هاى داخل...
-
مخاطبان خاص گمنام(!)
دوشنبه 7 بهمن 1392 18:16
یک حرفى گیر کرده در حلقومم.هى گفتم نگم دیدم نمیشه .اخه به مخاطب خاص احتیاج دارد،و ما دستمان در این مورد کوتاه است راستش! با این حال یک جمله اى میگویم شما بروید به مخاطب خاصتان بگویید کیفش را بکنید ツ "نفس هایم براى آمدن، تو را بهانه میگیرد" از آن جمله هاییست که هزار جور میشود نوشتش. "نفس هایم ،آمدن تو را...
-
حماقت هاى آپدیت شده
شنبه 5 بهمن 1392 16:11
گویند از هر آنچه بدت بیاید،سرت می آید. اینجانب به همگان اعم از تک تک فامیل و دوست و آشنا و غریبه اعلام کرده ام که از رسم من در آوردى جهاز بینون چندشم میشود ،حال منتظر هستم مراسم هایى بس من در آوردى تر گریبانم را خفت کند. جهاز خرون! جهاز برون! جهاز چینون! جهاز بینون! اگر مراسم دیگرى به ذهنتان خطور کرد اطلاع دهید تا یک...
-
چگونه بمیریم
سهشنبه 1 بهمن 1392 20:40
آدم است دیگر,گاهى دلش میخواهد مردنش را تصور کند . 1)توى وسیله ى نقلیه ى عمومى ,دارم روسرى ام را درست میکنم ،یک عدد سوزن ته گرد را به دندان هایم چفت کرده ام .از آن روز هاییست که جز سوزن چیزى براى بستن روسرى ام پیدا نکردم(مجبوورم میفهمى؟!) ناگهان ... 2حادثه را باید از هم تفکیک کرد: الف) در مترو : ناگهان...مترو ترمز...
-
دقتم تو حلقم
یکشنبه 29 دی 1392 13:23
آدم وقتى میخواهد روى یک موضوعى تمام دقتش را بگذارد یا احیانا بخواهد یک چیزى که برایش مثله آب خوردن آسون است را براى کسى توضیح دهد،دست چپ و راستش را قاطى میکند! مثلا وقتى میخواهم قشنگ وضو بگیرم با دقت تمام. دست چپ و راستم را هم اشتباه میگیرم. اصولا توى دقت کردن با جنبه نبوده و نیستم!
-
تن مجنون در گور لرزید
دوشنبه 23 دی 1392 14:02
بنده خدایى داشت از سختى هاى راه عشقش میگفت،در جوابش گفتند عشق هم خوب استا! ولى سختیش زیاد نباشه ,نتیجش هم مشخص باشد بدانیم اخرش بهم میرسیم بى استرس ! الحق که نسلى شده ایم که هم خر رو میخواهیم هم خرما را. فکر کنم عشق لیلى و مجنون را اصلا تصور هم نکنند !
-
خیال پردازى با علائم نگارشى
جمعه 20 دی 1392 19:05
شباهتى که هر کسى با علائم نگارشى دارد میتواند نشان دهنده ى یک نوع شخصیت باشد.مثلا کسى که توى نوشتن حتما از نقطه استفاده میکند به نظر من شخصیت قاطعى دارد،انتهاى کار برایش اهمیت دارد و براى آن وقت میگذارد.یا کسى که از ویوگول استفاده میکند به دیگران خیلى اهمیت میدهد ،یعنى به مخاطبش احترام میگذارد چون برایش مهم است که...
-
پیرهن گمگشته باز آید به دکمه غم مخور
چهارشنبه 18 دی 1392 16:41
حکایتم شده حکایت اون کسى که اول دکمه را خریده حالا دنبال دوخت پیراهن است. من هم اسم ماشین آیندیمان را انتخاب کردم،منظورم ماشین آینده ى من و همسر نیامده است.البته نمیدانم اگر بیاید ماشین دارد یا ندارد یا بعدن ها میخواهد بخرد یا نه, من کارى که از دستم بر مى آمد را انجام دادم ! البته میدانم کار درستى نکرده ام... بدون...
-
بر گرفته از غذا
چهارشنبه 11 دی 1392 17:20
کاشکى مثل وقت هایى که غذاهاى خوشمزه با طعم هاى متفاوت میخوریم و تا نیم ساعت بوى آن غذا در دهنمان حبس میشود و هنگام برخورد با کسى وقتى مشغول صحبت هستیم بوى غذاى حبس شده حکایت از خوردن قرمه سبزى و قیمه و دلمه و سوسیس و زرشک پلو و ماکارانى و سیرابی ! و ...میکند و عالم و آدم را متوجه میکند,بعضى رفتارهایمان هم بو داشت! یا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دی 1392 21:19
تو روزهاى یوم الحسرت هستم! منظورم اتمام فرجه هاى دانشگاهیست.
-
؟+18
چهارشنبه 27 آذر 1392 14:25
یک چیزى که بشود اصل ,دیگر تغییر دادنش با خداست. یا به نوعى دیگر اتفاقى که از اول توى ذهنمان حک شود تا ابد همان میماند. یک اتفاقى هم هست که سالى یک مرتبه می افتد ولى بستگى دارد توى ذهن ما چه عددى ثبت شده باشد.تولد را میگویم.سن ما مثله گروه 1+5 است ,اصل دارد و فرع. مثلا به جاى گروه 1+5 چرا نگفتند 6؟ روشن است که آن 5...
-
به زنبور بی عسل میگوییم زکـــــی !
دوشنبه 18 آذر 1392 22:05
یک درسى قبلن ها داشتیم مضمونش این بود که تعلق به چیزى تعهد هم می آورد.اگر نیاورد اون تعلق به درد جرز لاى دیوار توالت عمومى میخورد. با مثال ساده اش خیلى راحت تر میتوان فهمید اصل ماجرا چیست،مثلا من کار خانه اعم از غذا پزى،جارو مارو کشى،ظرف شستن،کیک پزى و ... را دوست دارم ولى فقط تعلق خاطر است و بس!به مرحله ى عمل نمیرسد....
-
رد پای او
چهارشنبه 13 آذر 1392 18:50
بعضى خاطرات،بعضى آدم ها مثل سوهان هستند.نه سوهان روح،سوهان خوردنى هستند.همون طور که تیکه هاى له شده ى سوهان لا به لاى دندان گیر میکند بعضى خاطرات و آدم ها هم هستند لا به لاى قلبمان خودشان را جا کرده اند. تفاوتش این است که در مورد سوهان ،میتوان با یک بند انگشت افتاد به جان تیکه های سوهان و مهمان های ناخوانده را از هستی...
-
مسابقه ى محله
شنبه 9 آذر 1392 22:45
مثلا توى مسابقات وزنه برداى،هم وزن ها توى یک دسته قرار میگیرند.یا مثلا مسابقه کتک کارى یا همان کاراته،یا خیلى مسابقات دیگر . چرا؟چون یک بشر نیم وجبى اگر مشتى حواله ى رقیب 2مترى خود کند به جاى اصابت به صورت ،به جاى دیگرى میخورد! اما توى این مسابقه غیر هم وزن ها چه از نوع وزن چه قد چه سن چه تجربه چه نوع قلم همه و همه...
-
مرد عمل
سهشنبه 5 آذر 1392 20:30
بهش میگفتم "تجربى" ها به جایى نمیرسند.به زور کنکور قبول میشوند،اون هم با چه رتبه هایى! میخندید و هیچى نمیگفت.[معلوم است دیگر حرف حساب، جواب ندارد.] میگفتم تجربى ها به خدا هم نزدیک نیستند،خیلى طول میکشد تا از راه تجربى خدا را لمس کنند بر خلاف "انسانى ها "... اسمش شیما بود،با لبخند همیشگى اش گفت: ما...
-
یکی در میان
یکشنبه 3 آذر 1392 17:15
بعضی خوشی ها هستند هیچ وقت رنگ کهنگی به خودشان راه نمیدند . همیشه برایمان همان حسی را دارند که روز اول داشتند. مزه شان آبنباتی است تا وقتی هستند همان بو وهمان طعم را دارند دقیقا بر خلاف آدامس. مثلا نوشتن توی صفحه ی سمت چپ دفتر که برگه اش نو است یکی از این حس های آبنباتی است، با ارتقای مشق نویسی به جزوه نویسی هم هیچ...