جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

پسر دختر داییم خیلى جدى گفت


بابا هادى (بابا بزرگش ! یا در واقع دایى من)و بابا مهدى خووووب خرن!



بچه منظورش این بوده که جنس خوب میخرنツツツ

تو قطار نشسته بودیم و از پنجره سفر دو روزه مشهد رو به سمت تهران تماشا میکردیم.

رو به رومون یه خانوم و اقاى مسن نشسته بودن و دائم به جون هم غر میزدن و منم زیر زیرکى نگاهشون میکردم و خندم میگرفت.

اقاى شوهر مسن ،یه گوشى زپرتى داشت که تنها خاصیتش چراغ قوش بود و بس.ولى گوشى از دستش کنده نمیشد نمیدونم تو اون گوشى چى بود که روى گوشیاى ما رو کم کرده بود و گویا جذابیت بالاترى داشت!

داشتم به این فکر میکردم که در  طول تاریخ همچین چیزى وجود داشته !چیزى که یه مانع بشه بین زن و شوهر و یه فاصله بینشون ایجاد کنه.

مثلا زماناى خیلى قدیم مثلا عصر سنگ و چوب و این چیزا،شوهره میشسته یه گوشه و به یه چوب ور میرفته تا نیزه اى تبرى چاقویى چیزى بسازه.

فرقى نداره چى باشه.مانع مانعه...

چه عصر سنگ باشیم چه ارتباطات

پارسال این موقع ها...

پارسال این موقع ها درگیر مسائل مهم و عجیبى تو زندگیم بودم

مسائلى که وقتى الان ازش فاصله گرفتم برام طبیعى شده و گاهى یادم میره خدا رو به خاطر وجودش تو زندگیم شکر کنم

یه کلام ختم کلام

خدایا شکرت

گشتن و سرچ کردن درباره ى همه ى چیزا مخصوصا مسائل مربوط به ازدواج مثه اتلیه و ارایشگاه و باغ و تالار و خونه و خرید کیف و کفش و لباس و ...و...و... رابطه ى عجیبى با خمیر کیک داره!

خمیرکیک رو اگه کم هم بزنى ارد وسطش تخلمه میمونه،اگه زیاد هم بزنى پف کیک میخوابه

اگه کم بگردى چیزى باب میلت پیدا نمیکنه و همه چى تخلمه میشه،اگرم زیاد بگردى یا گیج میشى یا کفرى!


تعادل رو رعایت کنى حللله ツ