-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خرداد 1394 02:01
سخت ترین شب زندگیم امشب بوود . . . . .وقتى فهمیدم. . . . . . . .وقتى فهمیدم تا خود صبح باید براى پاس شدن دو تا امتحان با کتابا سر و کله بزنم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اردیبهشت 1394 13:56
پسر دختر داییم خیلى جدى گفت بابا هادى (بابا بزرگش ! یا در واقع دایى من)و بابا مهدى خووووب خرن! بچه منظورش این بوده که جنس خوب میخرنツツツ
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 22:59
تو قطار نشسته بودیم و از پنجره سفر دو روزه مشهد رو به سمت تهران تماشا میکردیم. رو به رومون یه خانوم و اقاى مسن نشسته بودن و دائم به جون هم غر میزدن و منم زیر زیرکى نگاهشون میکردم و خندم میگرفت. اقاى شوهر مسن ،یه گوشى زپرتى داشت که تنها خاصیتش چراغ قوش بود و بس.ولى گوشى از دستش کنده نمیشد نمیدونم تو اون گوشى چى بود که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشت 1394 14:46
پارسال این موقع ها... پارسال این موقع ها درگیر مسائل مهم و عجیبى تو زندگیم بودم مسائلى که وقتى الان ازش فاصله گرفتم برام طبیعى شده و گاهى یادم میره خدا رو به خاطر وجودش تو زندگیم شکر کنم یه کلام ختم کلام خدایا شکرت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشت 1394 13:16
گشتن و سرچ کردن درباره ى همه ى چیزا مخصوصا مسائل مربوط به ازدواج مثه اتلیه و ارایشگاه و باغ و تالار و خونه و خرید کیف و کفش و لباس و ...و...و... رابطه ى عجیبى با خمیر کیک داره! خمیرکیک رو اگه کم هم بزنى ارد وسطش تخلمه میمونه،اگه زیاد هم بزنى پف کیک میخوابه اگه کم بگردى چیزى باب میلت پیدا نمیکنه و همه چى تخلمه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 فروردین 1394 18:05
رابطه ى عمیقى بین بزرگ شدن آدما و کمتر خندیدنشون وجود داره... انگارى وقتى بزرگ میشیم باید اخمامون بره تو هم و هر سال به اخم پیشونیمون یه اخم اضافه بشه. یه همکلاسى داشتیم که اوایل ترم وقتى میخندید کل چهار طبقه دانشکده صداش رو میشنیدن و از صداى خنده اون ناخودآگاه ما هم لبخند میزدیم و میگفتیم فلانیه...تو چشماش برق شادى...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 فروردین 1394 15:59
مثه خیلى موقع ها پیش که تولد یک سالگى /دو سالگى یا احیانا سه سالگى وبلاگم رو جشن میگرفتم و هى پیام میومد برام که قلمت سبز باد(!)،اگه فقط چند ماهه دیگه صبر میکردم و انگشت به تایپ نمیبردم میتونستم یه سالگى ننوشتنمو جشن بگیرم! این چند وقت خیلى سرم شوولووغ بود نه اینکه کمتر بیام اینترنت گردیا.زهى خیال باطل! چقدر دلم براى...
-
نفس جودى ابوت مشک فشان خواهد شد...وبلاگ پیر دگر باره به راه خواهد شد
چهارشنبه 19 فروردین 1394 15:48
اصحاب کهف کمتر از من غیبت داشتن...والا! احساس میکنم جوهر قلمم مثه بعععضى دریاچه ها و مثه بعععضى رودخونه ها و مثه آب پشت سد ها و مثه غنى سازى ها و ...خشکیده! با این حال حس میکنم دارم بر میگردم به نوشتن تا شاید رستگار شوید:-)
-
رهبرم ...اقتدارم تویى
سهشنبه 18 شهریور 1393 01:24
دوست داشتم بیایم پایین پایت دو زانو بنشینم سر پایین با اشک هایى به پهناى صورت فقط و فقط ازت بخواهم به حق مادرت زهرا براى خودتان دعا کنید لطفا...
-
این روزهاى من
پنجشنبه 9 مرداد 1393 23:10
یادش به خیر اون روزایى که مینوشتم دلمان تنگیده بود هى اومدم کرکره ى اینجا رو بکشم بالا ولى ذهنم خالیه خالى بود واسه نوشتن! چرا؟چون باید خونه دارى تمرین کنم!!
-
بن بسته
دوشنبه 12 خرداد 1393 16:09
-
باز هم فرجه
شنبه 3 خرداد 1393 16:05
تا حالا کسى رو دیدین که تا امتحاناش شروع میشه،تموم بشه؟؟ من از همون اشخاص ناادرم :-) به شکل کاملا فجیعى تو 3روز ،7تا امتحان دارم به قول فامیل دور من دیگه حرفى ندارم...
-
گوش تا گوش
سهشنبه 30 اردیبهشت 1393 21:35
بچه که بودیم وقتى میخواستیم شکلک میمون در بیاریم گوشامون رو از روسرى و مقنعه میذاشتیم بیرون...! الان منظور بقیه هم که تو خیابون میبینیم همینه؟! امروز یکیو دیدم دو تاااا گوش داشت خوش به حالش
-
ألیس الله بکاف عبده؟!؟!
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 00:12
خدایا یه سوال دارم از حضورت! کسى که بهت توکل میکنه عایا اجازه گریه هم داره؟
-
بزنم یا نزنم؟میخواى بزن میخوان نززززن
جمعه 19 اردیبهشت 1393 22:44
به سرم زده یه وبلاگ دیگه بزنم!!یه چیزایى که به جودى اصلا ربط نداره رو باید بنویسم. تنها چیزى که تو این دنیا نه پول میخواد نه مجوز نه شاخ و دم داره همین وبلاگ زدنه. زرت و زرت میزنیم. هوم؟ ما از اون دسته از افراد هستیم که هى وزارت خونه تاسیس میکنیم بعد توش هیچ کارى نمیکنیم!بعله
-
خیلى زور زدم واسه این پست که شاید یه چیزى از توش در بیاد.به خود سانسورى مبتلا شدم
یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 11:03
1)گلاب به روتون واسه کار کوچیکه wcهم باید تمرکز داشت بعضى موقع ها ! من الان همون تمرکزم ندارم یه تمرکزى مثه کارتون"تام و جرى" ،وقتى تام میخواست از یه بلندى به جاى استخر تو یه لیوان کووچیک آب بپره ! 2)همه چى از این جمله شروع میشه که "بادبادک ها خلاف جهت حرکت باد بالا میروند" به بعضیا هم باید گفت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اردیبهشت 1393 00:00
حالم خوب است شما باور ن کنید ! پ.ن : پست قبل همچنان ادامه دارد.
-
قصه ى تکرارى
شنبه 6 اردیبهشت 1393 23:19
من در میان جمع و دلم جاى دیگر است
-
نینیمال نوشت
پنجشنبه 4 اردیبهشت 1393 00:21
میگویید نه ؟ امتحان کنید غیبت کردن زمان ظرف شستن با بغل دستى خعلى کیفش بیشتر است
-
من واین همه کم حرفى محااااله محاااله محاااله
شنبه 30 فروردین 1393 16:25
دلم میخواد بنویسم ولى نمیدونم چى بنویسم الان از همون موقع هاس! یاد دبستان و کلاس نقاشى به خیر هر وقت موضوع نقاشى"آزاد "بود به عمه ى معلم هم رحم نمیکردم ،محبت هایى بود که نثارش میشد . میموندم چى بکشم که نگن دختره پنج سالش بوده ،خونه و درخت فقط بلد بوده! موضوع بدین بنویسم!کفگیرم به ته دیگ اصابت کرده
-
ما یه خواهرم نداریم موهاشو بکشیم کیف کنیم
شنبه 23 فروردین 1393 00:33
ده سال پیش که زجه میزدم یه خواهر برادر گوگولى به جمعمون اضافه بشه هوارهایى شنیده میشد که "مگه از جونم سیر شدم؟مگه شما دو تا چه گلى به سرم زدین که یکى دیگه اضافه شه؟شماها واسه هفتاد پشتم بسید فلان و بهمان." الان همون هوار ها تبدیل شده به حسرت ! حالا مامان میگه "اگه برگردم به همون دوران حتما به حرفت گوش...
-
فرقت را عوض کن
چهارشنبه 20 فروردین 1393 22:04
فرهنگ عوض کردن مثه فرق کله رو عوض کردن میمونه. یعنى وقتى به کله ى بنده خدایى فرق وسط یا کج یا اون وریش ،میاد یعنى خودشم بکشه حتى اگه مد عوض بشه نمیتونه فرقشو عوض کنه داداش! چون عادت کرده خودشو اون ریختى با اون فرق ببینه.بقیه هم همین جور. به خاطر همین عادت ،حتى خواب موهاش به اون سمت حالت گرفته و تغییر دادنش وقت لازم...
-
چگونه رام شویم؟
دوشنبه 18 فروردین 1393 01:28
دشمن است دیگر! همیشه دلش میخواهد رکب بزند. حتى در نحوه ى ساخت انیمیشن هاش و این رو همه ى ما خوب میدونیم که پشت ظواهر زیباى شخصیت سازى و موضوع ها ،مقاصد اصلى دشمن پنهان شده. "How to train your dragon" وجود منجى یکى از عناصر مهم این انیمیشن رو تشکیل داده و بر خلاف هدف صلح گرا و دوستانه اى که داره در حقیقت...
-
میم مثله مامان من ツ
شنبه 16 فروردین 1393 23:12
مامان ها هر چقدرم جلوى روى دخترشون ازش بدگویى کنن و بگن بیچاره خودت و اونى که تو رو میگیره و اینها ،پشت تلفن در جواب خواستگار همچین ازش تعریف میکنن که سوسکه از پاهاى بلورى بچش تعریف نمیکرد ! آن وقت است که تازه میفهمى یک عالمه افتخار آفریدى که نمیدونستى،یک عالمه اخلاق نیکو(!)داشتى و خودت بى خبر بودى.مثله اینهایى که بعد...
-
بچه ها هم بچه هاى قدیم
جمعه 15 فروردین 1393 23:42
موقعى که بچه(تر) بودم ،اندازه ى همین گودزیلاهاى این دوره ،تمام دل مشغولیم یک چیز بود و بس! شیطون ،همین که زیاد تو جلدم میرفت فحش بهش بدم ناراحت میشه یا حرف خوب بزنم؟ اگر فحشش بدهم که مسلما دوست داره من حرف بد بزنم پس حرصس در نمیاد، وقتى حرف خوب خوب بزنم چون خوبى ها رو دوست نداره هى سرش رو میکوبه به دیوار که نگوو نگوو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 فروردین 1393 23:30
براى جهیزیه ى حضرت زهرا (س)سپر حضرت على(ع)را فروختند... پیامبر خوب میدانست کسى که زهرا را دارد نیازى به سپر ندارد سپرى که جایش بین در و دیوار بود
-
به ریششان نخندید،به ریشتان میخندند.
چهارشنبه 13 فروردین 1393 01:12
هر سال ما نشستیم عده اى را که سبزه گره میزدند مسخره کردیم و حین ارتکاب جرم ازشان عکس انداختیم تا سال بعد بهشان نشان دهیم و هى به ریششان بخندیم که کو آن شوهرتان که سبزه اش را گره میزدید ؟؟آن هم گره ى کور ! حالا همان ها به ریش ما میخندند!! سیزده به در را جدى بگیرید . یک نوشته اى یک جایى یک وقتى خواندم که گفته بود هر گاه...
-
مردان بى نت براى زنان بى نت و زنان بى نت براى مردان بى نت هستند.
یکشنبه 10 فروردین 1393 20:00
یک زمانى خعلى دوست داشتم آقاى شوهر بنده یک عدد آدمى باشد که سر از اینترنت و اونترنت درآورد و تازش هم وبلاگ داشته باشد که روزى اونقدر آدم بهش سر بزند و پایه باشد که بعدن ها هم وبلاگ بزنیم زرت و زرت بگوییم چیکار کردیم و کجا رفتیم و کدووم بستنى رو خوردیم و چقدر از کنار هم بودن شنگولیم و هى خدا رو شکر کنیم و دل بقیه رو...
-
بوى عیدى...بوى کیک...بوى شى رى نى! با اینا خستگیمو در میکنم
پنجشنبه 7 فروردین 1393 00:10
دیالوگ هایى که بعد از پخت هر شیرینى باهاش رو به رو میشم: على(برادر) :اه .پیف چه بد مزس!به زور دارم میخورما (همه ى شیرینا میره تو شکم ایشون!) مامان(نیم ساعت بعد از پخت شیرینى):دفعه ى اخرت بود شیرینى پختى.ببین آشپز خونه رو به چه روزى انداختى؟! مامان(بعد از خوردن شیرینى):اگر بیشتر هم میزدی پوک تر میشد...این دفعه بهتر از...
-
سالى که نکوست از بهارش پیداست
جمعه 1 فروردین 1393 22:38
یک سیلى هنوزم که هنوز است دارد توى گوش بچه شیعه زنگ میخورد پ.ن: عید همگى مبارک پ.ن:هواى اینجا عالیست.جاى شما خالیست