جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

بچه ها هم بچه هاى قدیم

موقعى که بچه(تر) بودم ،اندازه ى همین گودزیلاهاى این دوره ،تمام دل مشغولیم یک چیز بود و بس!

شیطون ،همین که زیاد تو جلدم میرفت فحش بهش بدم ناراحت میشه یا حرف خوب بزنم؟

اگر فحشش بدهم که مسلما دوست داره من حرف بد بزنم پس حرصس در نمیاد، وقتى حرف خوب خوب بزنم چون خوبى ها رو دوست نداره هى سرش رو میکوبه به دیوار که نگوو نگوو نمیخوام بشنوم!ولى تو کتمم نمیرفت که قربون صدقه ى شیطون برم بلکه ناراحت شه .معظل عظیمى بود!


این دوره مصادف بود با سن برادرم که مشغول پژوهش درباره حضرت على و بروسلى بود که کدوم قوى ترند.

بعله ما خانوادگى ذهن مشغولى هاى خاص خودمان را داریم!


پ.ن: 

صبح فردا دوباره دانشگاه میشود شروع 

مکن اى صبح طلوع ، مکن اى صبح طلوع :-(

صبح فردا همگى توى کلاسا هستیم

مکن اى صبح طلوع :-((

براى جهیزیه ى حضرت زهرا (س)سپر حضرت على(ع)را فروختند...

پیامبر خوب میدانست کسى که زهرا را دارد نیازى به سپر ندارد

سپرى که جایش بین در و دیوار بود

به ریششان نخندید،به ریشتان میخندند.

هر سال ما نشستیم عده اى را که سبزه گره میزدند مسخره کردیم و حین ارتکاب جرم ازشان عکس  انداختیم تا سال بعد بهشان نشان دهیم و هى به ریششان بخندیم که کو آن شوهرتان که سبزه اش را گره میزدید ؟؟آن هم گره ى کور !

حالا همان ها به ریش ما میخندند!!

سیزده به در را جدى بگیرید .


یک نوشته اى  یک جایى یک وقتى خواندم که گفته بود هر گاه کسى را مسخره کردید یا قضاوت کردید از دنیا نمیروید مگر آنکه در همان موقعیت قرار بگیرید...

از روایت کننده ى این حدیث خواستار پیگیرى هستم!!والا منم مسخره کردمشووناااا  :-))


پ.ن:پایتختم تموم شد،خعلى قشنگ تمومید

بابا پنجعلى گفت: "لا اله الى الله"


پ.ن:کسى تو اینستاگرام نیس ؟!

بگه بریم بهش بخندیم .حوصلم سر رفت

پیج ارسطو هم رفتم :-)



مردان بى نت براى زنان بى نت و زنان بى نت براى مردان بى نت هستند.

یک زمانى خعلى دوست داشتم آقاى شوهر بنده یک عدد آدمى باشد که سر از اینترنت و اونترنت درآورد و تازش هم وبلاگ داشته باشد که روزى اونقدر آدم بهش سر بزند و پایه باشد که بعدن ها هم وبلاگ بزنیم زرت و زرت بگوییم چیکار کردیم و کجا رفتیم و کدووم بستنى رو خوردیم و چقدر از کنار هم بودن شنگولیم و هى خدا رو شکر کنیم و دل بقیه رو آب!!

وسط هاى خاطراتمون هم متن هاى عشقولانه ول دهیم و عکس هاى خفن بذاریم...!!!

اما الان نه! دیده شده است وبلاگ نویسانى که مرد گنده (خرس گنده)بودند که براى همسرشون اسم مستعار گذاشتن و هى از سوراخ سنبه هاى زندگى متاهلیشون براى مخاطب هاشون(که هممشون از دم مونث بودن)صحبت میکنند و مثلا مشورت میخواستن .اندازه یک شبکه ى اجتماعى مخاطب دارند !

الان دلم میخواهد اقاى شوهر نداند اینترنت چیست و به چه دردى میخورد دقیقا

بوى عیدى...بوى کیک...بوى شى رى نى! با اینا خستگیمو در میکنم

دیالوگ هایى که بعد از پخت هر شیرینى باهاش رو به رو میشم:

على(برادر) :اه .پیف چه بد مزس!به زور دارم میخورما (همه ى شیرینا میره تو شکم ایشون!)

مامان(نیم ساعت بعد از پخت شیرینى):دفعه ى اخرت بود شیرینى پختى.ببین آشپز خونه رو به چه روزى انداختى؟! 

مامان(بعد از خوردن شیرینى):اگر بیشتر هم میزدی پوک تر میشد...این دفعه بهتر از دفعه ى قبلى شده 

بابا:ریحان میتونى اینا رو بفروشى مثلا بیا بریم کافى شاپا ... از همین جا شروع کن .بریم وسایل بیشترى بخر و ...


همیشه نظراى کارشناسى رو مامان به عهده میگیره،تو کیک پزیا و شیرینى پزیا دنبال اینه که نکته هاى کوچیک و بزرگ کشف کنه تا مهارت کسب کنم!

بابا همه چى رو تجارى میبینه و خیلى هم بلند پروازه.

مسئولیت على از همه سخت تر و طاقت فرسا تره...مجبوووور همه ى شیرینى ها رو تنهایى بخوره!


این شیریناى خوشمزه چند تا لایک داره چنند تااااا؟!


 


لازم به ذکر است که اون تی بگ گوگولی ها بیسکوتن!






 

پ .ن : لیوان عکس بالا ، عیدی من بود به بابا  :)

پ. ن : ارزوم داشتن یه کافه خونگیه ...!

پ. ن: بقیه رو بعدن میذارم 

سالى که نکوست از بهارش پیداست

یک سیلى هنوزم که هنوز است دارد توى گوش بچه شیعه  زنگ میخورد


پ.ن: عید همگى مبارک

پ.ن:هواى اینجا عالیست.جاى شما خالیست

دعاگویتان هستیم :-)

بالاخره دعاهاى این ور اون ور استجابت شد و ما رو طلبید

خیلى وقت بود چشم انتظارش بودم...



بالاخره دریا ما رو طلبید !

پیش به سوى شمال کشور


چار شمبه سورى هسته اى حق مسلم ماااس

اگر امریکا میدانست در چهار شنبه سورى هاى این مملکت چه بمب هایى میترکد انقدر خودش را کوچک نمیکرد تا به خاطر چس مثقال(!)انرژى هسته اى پاى میز مذاکره بنشیند.والا



حجت الاسلام و المسلمین و المسلمات ریحانه علیه اسلام

تهران.