یک زمانى خعلى دوست داشتم آقاى شوهر بنده یک عدد آدمى باشد که سر از اینترنت و اونترنت درآورد و تازش هم وبلاگ داشته باشد که روزى اونقدر آدم بهش سر بزند و پایه باشد که بعدن ها هم وبلاگ بزنیم زرت و زرت بگوییم چیکار کردیم و کجا رفتیم و کدووم بستنى رو خوردیم و چقدر از کنار هم بودن شنگولیم و هى خدا رو شکر کنیم و دل بقیه رو آب!!
وسط هاى خاطراتمون هم متن هاى عشقولانه ول دهیم و عکس هاى خفن بذاریم...!!!
اما الان نه! دیده شده است وبلاگ نویسانى که مرد گنده (خرس گنده)بودند که براى همسرشون اسم مستعار گذاشتن و هى از سوراخ سنبه هاى زندگى متاهلیشون براى مخاطب هاشون(که هممشون از دم مونث بودن)صحبت میکنند و مثلا مشورت میخواستن .اندازه یک شبکه ى اجتماعى مخاطب دارند !
الان دلم میخواهد اقاى شوهر نداند اینترنت چیست و به چه دردى میخورد دقیقا
دیالوگ هایى که بعد از پخت هر شیرینى باهاش رو به رو میشم:
على(برادر) :اه .پیف چه بد مزس!به زور دارم میخورما (همه ى شیرینا میره تو شکم ایشون!)
مامان(نیم ساعت بعد از پخت شیرینى):دفعه ى اخرت بود شیرینى پختى.ببین آشپز خونه رو به چه روزى انداختى؟!
مامان(بعد از خوردن شیرینى):اگر بیشتر هم میزدی پوک تر میشد...این دفعه بهتر از دفعه ى قبلى شده
بابا:ریحان میتونى اینا رو بفروشى مثلا بیا بریم کافى شاپا ... از همین جا شروع کن .بریم وسایل بیشترى بخر و ...
همیشه نظراى کارشناسى رو مامان به عهده میگیره،تو کیک پزیا و شیرینى پزیا دنبال اینه که نکته هاى کوچیک و بزرگ کشف کنه تا مهارت کسب کنم!
بابا همه چى رو تجارى میبینه و خیلى هم بلند پروازه.
مسئولیت على از همه سخت تر و طاقت فرسا تره...مجبوووور همه ى شیرینى ها رو تنهایى بخوره!
این شیریناى خوشمزه چند تا لایک داره چنند تااااا؟!
لازم به ذکر است که اون تی بگ گوگولی ها بیسکوتن!
پ .ن : لیوان عکس بالا ، عیدی من بود به بابا :)
پ. ن : ارزوم داشتن یه کافه خونگیه ...!
پ. ن: بقیه رو بعدن میذارم
یک سیلى هنوزم که هنوز است دارد توى گوش بچه شیعه زنگ میخورد
پ.ن: عید همگى مبارک
پ.ن:هواى اینجا عالیست.جاى شما خالیست