جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

قول های ما که قول نمیشود

خوب بودن سخت است خب! 

۱۴سال تمام است که در معنای خوب بودن، خوب شدن، خوب ماندن، ماندم! 

از وقتی ۷ساله بودم هوسِ داشتن یک خواهر کوچولو داشتم ،مامان هم قول داده بود اگر ۱ماه خوب رفتار کنم و حرفش را گوش کنم مرا صاحب یک خواهر کوچولو کند. ولی زهی خیال باطل... 

دست از پا خطا میکردم،مدت تمدید میشد گویی آب در هاون میکوبیدم. 

قرارداد به گونه ای بود که اگر کار بدی میکردم ،خواهر دار شدن ۱روز به عقب می افتاد و اینگونه شد که تا این لحظه از خواهر ماهر خبری نیست که نیست! 


در مقیاس بزرگترش، هر سال محرم که می آید به امام حسین از همین مدل قول ها میدهم، فردایش کاسه کوزه را میزنم میشکنم. خوب شدن و ماندن سخت است خب،البته امام حسین صبور تر است...


جوش نزن

بعضی ها مثل جوش هستند جوش های چرکی. نباید باشند ولی هستند. به خاطر یک اشتباه،

یک نا پرهیزی آمدند و ماندگار شدند. بودنشان درد دارد. باید ترکاندشان، جوری که بپاشند روی آینه! 

اولش درد دارد، میسوزد جایش، حتی شاید تا مدتی جایش بماند.

اما رفتنی اند... 

بعضی آدم ها مثل جوش هستند، باید مثل یک جوش با آنها رفتار کرد.


بابا نیامد عمو هم...

۴۰سال و اندی پیش وقتی مامان یک دختر بچه ی ۴ساله بود خبر آوردند که پدرت فوت کرده. توی همین ایام محرم بود. بهش گفته بودند رفته مکه،وقتی بیاید یک عروسک خوشگل هم برایت می آورد. مامان تعریف میکند که هر روز بهانه می آورد، چشم انتظار بود. با مامان بزرگ میرفتند سر کوچه می ایستادند که بابا بیاید با عروسک. 

اگر در دلش گفته باشد بابا تو فقط بیا عروسک هم نیاوردی مهم نیست. خودت بیا. خودت. عروسک نمیخواهم، بابا میخواهم....یاد دختر بچه ای می افتم که ذکرش شده بود عمو جان آب میخواهم چه کنم وقتی تو نباشی، خودت بیا عمو،دیگر بهانه ی آب نمی آورم. عمو عباسم. 

پدر یکی از دوستانِ مامان که قضیه را فهمید، یک عروسک خوشگل برای مادرم آورد اما آن دختر بچه ی 3 ساله...



شادی روح تمام رفتگان بی زحمت یک فاتحه بخوانید.



شعور درد

یک استاد داریم نه دو تا داریم با هم زمین تا آسمان فرق دارند. شعورشان هم. وقتی در جایگاه استاد دونی یا به تعبیر دیگر *جا استادی قرار میگیرند و حرف میزنند تازه میفهمی گِل چقدر کاربرد دارد. 

آن یکی استاد که یکم سر و گوشش میجنبد به جای آن که حقوق خانواده درس دهد تنظیمش را میگوید،آن هم از نوع مختلط! سر در گریبان فرو میبریم، سوال بی سوال، خدای نکرده اگر اظهار نظری بکنیم زبونم لال،وا مصیبتا.آن وقت بحث بدجوری گشوده میشود، بدجــــــــــــورر! اصلا به ما چه مربوط که کسی زنش را مثل خواهرش میبوسد. 

کلاس هایش یکی در میان پر میشود، اگر هم شود با دانشجو نُچ، با کیف و وسایل جانبی پر میشود. وقت حضور غیاب که دیگر کولاک میکند میگوید ممکن است بچه هایی که نیامده اند از دستم ناراحت شوند... 

از آن یکی استاد همین بس که میگوید وقتتان ارزشمند است من هم وظیفه ام حفظ کردن آن است! [هر چند گاهی چقدر حرص خورده ایم از عدالتش یا انصافش] اسم و فامیلی یک گله دانشجوی این ترم و آن ترم و سال بالایی و سال پایینی و این دانشکده و آن دانشکده و فارغ التحصیل و ... را از بر است! و این خود مصیبتیست عظمی !

یاد یک دعایی افتادم که میگوید خدایا با عدالتت با ما رفتار نکن که بیچاره میشویم. 



کاشکی مثل وقتی که سرمان درد میکند، میفهمیم که کجامان درد گرفته و چرا و راه حلش چیست، شعورمان هم دردش می آمد بعد میفهمیدیم، ارتقایش میدادیم. 


*جا استادی بر گرفته از جا مدادی